گرد از رخ جان پاک رفتی
و این نکته ز غافلان نهفتی
اندرز گذشتگان شنیدی
حرفی ز گذشته ها نگفتی
از فتنه و گیر ودار طاقی
با عبرت و بیم و بهت جفتی
داد وستد زمانه چون بود
ای دوست چه دادی و گرفتی
اینجا اثری ز رفتگان نیست
چون شد که تو ماندی و نرفتی
چشم تو نگاه کرد و خفتی
:: برچسبها:
حافظ,
|